loading...
سایت تفریحی وسرگرمی شهر رویدر
حامد شیخی بازدید : 34 شنبه 30 مهر 1390 نظرات (0)

اگه عشقی نباشه آدمی نیست، اگه آدم نباشه زندگی نیست، نپرس از من چه آمد بر سر عشق، جواب من به جز شرمندگی نیست

 

 

خوشتر از قالی کرمان غزلی ساخته ام، نخ به نخ زیر قدم های تو انداخته ام، من همان قالی پاخورده ی خاک آلودم، که دلم را به تمنای دلت باخته ام

درد پنجره را پنجره ها میفهمند، معنی کور شدن را گره ها میفهمند، نگاهت به من آموخت که در حرف زدن، چشمها بیشتر از حنجره ها میفهمند

امیدوارم مثل زنجیری که صد سال زیر برف و بارون می مونه، میپوسه ولی از همه جدا نمیشه ما هم بمونیم بپوسیم ولی از هم جدا نشیم

به هرکسی که دل سپردم بی وفا شد، چو پایبندش شدم از من جدا شد، نمیدانم از اول بی وفا بود یا نازش را کشیدم بی وفا شد

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است پیدا نکنم همدل، دلها همه از سنگ است گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست، گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است

زنده با آن که گاهی یادی از ما میکند، از خجالت ما را غرق دریا میکند، حال ما میپرسدو از مهربونی های خود، این دل غمگین ما را پر از عطر گلها میکند

میگن بارون مظهر دلتنگیهاست، تو ببین با دلم چه کار کردی که داره برف میاد!!!

برایت از طلا تختی، مسیری رو به خوشبختی / برایت صبر ایوبی، حیاتی مملو از خوبی / برایت شاد بودن را فقط آزاد بودن را / رفاقت را، صداقت را، اگر خواهی محبت را دعا کردم

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 79
  • بازدید کلی : 3,680